آموزش قرآن کریم
حروفي كه نوشته نشده ولي خوانده مي شوند
قبل از ورود به اين مبحث، تذكّر نكاتي در مورد رسم الخط و نگارش قرآن لازم به نظر مي رسد هر چند قبلاً در اين باره توضيحاتي داده شده است. با مطالعة كتب تاريخ و كتابهايي كه دربارة نحوة نگارش و جمع آوري قرآن كريم نوشته شده درمي يابيم كه عربهاي حجاز آشنايي چنداني با كتابت و نوشتن نداشتند و تنها افراد معدودي بودند كه نوشتن و خواندن را به خاطر سفرهاي تجاري به شام و يَمَن فرا گرفته بودند آن هم نوشتن بسيار ابتدائي كه نه نقطه داشت تا حروف متشابه از همديگر تميز داده شوند و نه مصوّتي تا صداي حروف مشخّص باشد به طوري كه هركاتبي براساس تشخيص خود مي نوشت و كتمر ديده مي شد كه چند نفر كاتب، يك كلمه را مثل هم بدون هيچ كم و كاستي بنويسند. نگارش اوّليّه قرآن با همين رسمالخط بود از اين رو در قرآن بعضي از كلمات به گونههاي مختلف نوشته شده، براي نمونه به اين كلمات دقّت كنيد.
1. - اَصْحابُ الْاَيْكَةِ-.
/پاورقي 1. سوره الحجر، آيه 78 و سوره ق، آيه 14./
- اَصْحابُ الْئَيْكَةِ-.
/پاورقي 2. سوره الشعراء، آيه 176 و سوره ص، آيه 13./
2. - لَيْسَ بِظَلاّمِ لِلْعَبيدِ-.
/پاورقي 3. سوره آل عمران ، آيه 182./
- لَيْسَ بِظَلّمِ لِلْعَبيدِ-.
/پاورقي 4. سوره الحجّ، آيه 10./
3. - ضَرَبُوا لَكَ الْاَمْثالَ-.
/پاورقي 5. سوره الاسراء، آه 48 ./
- ضَرَبُوا لَكَ الْاَمْثلَ-.
/پاورقي 6. سوره الفرقان، آيه 9./
4. - وَ اِنْ تَعُدُّ نعْمَة اللهِ-.
/پاورقي 7. سوره النحل، آيه 18./
- وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ-.
/پاورقي 8. سوره ابراهيم، آيه 34./
5. - وَ ما دُعاءُ الْكفِرينَ-.
/پاورقي 9. سوره الرعد، آيه 14./
- وَ ما دُعؤُا الْكفِرينَ-.
/پاورقي 10. سوره غافر، آيه 50./
اينها نمونههايي بود كه از كتاب التمهيد في علوم القرآن (جلد 1 صفحة 325 ـ 326) انتخاب كرديم، نمونههاي ديگري نيز از اين گونه كلمات در قرآن ديده مي شود. شايد اين سؤال به ذهن شما برسد كه چگونه مسلمين آن روز، قرآن را صحيح مي خواندند؟ پاسخ روشن است، چرا كه تكيهگاه مسلمين در قرائت قرآن بر حفظ و سماع بوده و نگارش قرآن تنها براي حفظ آن از كم و زيادتي انجام مي گرفت، از اين رو مشكل چنداني براي تلاوت قرآن براي مسلمين آن عصر وجود نداشت، بعدها كه اسلام گسترش يافت و اقوام عرب و غير عرب با هم مخلوط شدند علماي اسلام براي حفظ تلاوت صحيح قرآن به فكر چاره افتادند، اوّلين اين افراد ابوالاسود دُؤَلي از شاگردان حضرت علي عليه السلام بود كه مُصَوَّت كلمات را مشخّص كرد و سپس دو تن از شاگردانش به نامهاي نَصر بن عاصِم و يَحيَي بن يَعْمُر حروف متشابه را از يكديگر جدا كردند. در اواخر قرن دوّم خليل بن احمد فراهيدي اضافه بر مُصوّتهايي كه ابوالاسود دُؤَلي وضع كرده بود علامتهاي ديگري براي سكون، تشديد، مدّ و... وضع كرد و براي كليّه علامتها، از شكل حروف كمك گرفت تا اضافه بر متمايز بودن با نقطههاي حروف، بيانگر دلالت آن علامتها بر معناي مورد نظر نيز باشد ولي مشكلي كه قابل اصلاح نبود كتابت بعضي از كلمات بود كه بر خلاف آن چه بايد تلفّظ شود نوشته شده بود، بعضي داراي حروف اضافي كه قبلا مورد بررسي قرار داديم و بعضي ديگر فاقد حروفي كه مي بايست تلفّظ شوند، اين امر مُنجر به تأسيس علمي شد به نام - رسم و ضبط قرآن كريم- كه نگارش و تلفّظ صحيح كلمات قرآني را مشخّص مي كرد. در ميان علماي رسم و ضبطي دربارة زيادت و نقصان بعضي از حروف كه بر خلاف قاعده و ضابطة مشخّص نوشته شده بودند اختلاف نظر پيدا شد، بعضي كه براي كاتبان اوّليّه قداست خاصّي قائل بودند به توجيه كتابت آنها پرداختند و براي هر يك وجهي تراشيدند و بعضي ديگر وجوه مذكور را معقول ندانستند و آن را ناشي از ابتدايي بودن رسم الخط آن روز عرب و آشنا نبودن بعضي از صحابه با اصول همان كتابت اوّليّه مي دانستند. در رابطه با مبحث (حروفي كه نوشته نشده ولي خوانده مي شوند). بيشتر به سه حرف -ا، و، ي- بر مي خوريم كه نوشته نشده ولي بايد خوانده شوند در كتب رسم و ضبط قرآن، براي عدم كتابت آنها، سه وجه را ذكر كردهاند كه عبارتند از:
الف: عوض از آن حرف، حرف ديگري در كلمه موجود است: در بحث حروف ناخوانا متذكّر شديم كه بعضي وقتها الف مدّي به صورت واو، و ياء نوشته مي شود، در اين صورت ديگر الف مدّي را در نگارش نمي آورند زيرا عوض از آن در كلمه موجود است، مانند: صَلَوة، هُدَي به جاي صَلاَة، هُدَا اين قسمت بر اساس رسم الخط قرآنهاي موجود، داخل مبحث حروف ناخوانا خواهد بود زيرا كه وجود الف مدّي را با علامت مشخّص كرده اند تا قاري قرآن متوجّه تلفّظ واو و ياء اين سري از كلمات به صورت - الف- باشد در اين صورت اين واو و ياء در هنگام قرائت، تلفّظ نميشوند.
ب ـ اختصار: مانند: علِمينَ، رَحْمنَ به جاي عالِمينَ، رَحْمانَ. ج ـ جلوگيري از اجتماع مثلين: عربها از تكرار سه حرف -ا، و، ي- خوش نداشتند و براي جلوگيري از تكرار، يكي از آن دو را در نگارش نمي نوشتند، مانند: نَبِيّيِنَ، يَسْتَوُونَ، باؤُو، تَرَاءَا كه به اين صورت مي نوشتند: نَبِيّنَ، يَسْتَوُنَ، باؤُ، تَرَاء
/پاورقي 11. در اصل - تَرَاءَا- بوده، همزه در نگارش اوّليّه شكل خاصّي نداشت و اين شكل-ء- اواخر قرن دوّم توسط خليل بن احمد فراهيدي وارد الفباي عرب شد و در صورت حذف شكل همزه - تراا-، تكرار الف پيش مي آيد، براي جلوگيري از تكرار، يكي از الفها را نمي نوشتند - ترا-، بعد از اين كه شكل -ء- براي همزه وضع گرديد آن را قبل از الف موجود نوشتند - ترءا- و براي راهنماي قاري، الف كوچكي بعد از راء مفتوح اضافه كردند - تَرَاءا-./
بعد از آن كه قرآن را براي راهنمايي قاريان قرآن علامت گذاري كردند، دربارة اين سري از كلمات كه حرفي از آن در نگارش نيامده بود، اختلاف نظر پيدا شد، علمايي كه نگارش قرآن را همانند خود قرآن وحي مُنْزَل مي دانستند، اجازة هيچ گونه دخل و تصرّفي در نگارش قرآن نمي دادند اگر چه نگارش كلمهاي بر خلاف قاعده و ناشي از اشتباه كاتب و يا نداشتن قاعده و ضابطة معيّن براي نگارش در آن عصر و زمان بود. ولي در موارد فوق اين اجازه را داده اند تا با خط ريز و نازك اين سه حرف را در جاهايي كه نوشته نشده اضافه شود تا راهنماي قاري بر صحّت قرائت قرآن باشد. مانند: نِبِيِّنَ، يَسْتَوُونَ، باؤُو،
/پاورقي 12. در بعضي از قرآنها - بَاؤُ- را بدين صورت - بَاءُو- نوشته اند، در اين صورت نيازي به اضافه كردن واو ديگري نخواهد بود./
تَرَءَا. عدّة ديگر از علماي رسم و ضبط كه تنها خود قرآن را مُنزل مي دانستند و كلمات قرآني را كاشف از قرآن مُنزل مي دانند، اجازه دادند در موارد لازم، آن حروف در نگارش آورده شود تا راهنماي قاري باشد بر قرائت صحيح قرآن به همان روشي كه بر پيامبر اكرم صلّي اللّه عليه وآله نازل شده و صحابه آن حضرت رضوان اللّه عليهم تلاوت مي كرده اند.
/پاورقي 13. ابن ابي داوود سجستاني متوفاي 316 هجري در كتاب خود (المصاحف، ص 117) آورده كه عبيداللّه بن زياد به مردي ايراني دستور داد تا الفهايي كه در رسم الخط عثماني نوشته نشده بود را اضافه كند و ايشان 2000 الف در نگارش كلمات قرآن افزود. از قبيل - صالحات، باقيات- كه در نگارش اوليّه به اين شكل - صلحت، بقيت- نوشته مي شد./
و بعضي ديگر با تلفيقي از روش اخير و تغيير شكل علامتهاي -ـَـِـُ- به اين شكل خواسته اند لزوم تلفّظ - الف، واو، ياء- را كه در نگارش نبود نشان بدهند. با توجّه به نكات ذكر شده، تذكّر دو مورد اخير براي آموزش ساده و روان خواني قرآن لازم نيست، زيرا در نگارش قرآن به عنوانهاي مختلف رعايت شده و داراي قاعده و ضابطة خاصّي كه در همه جا درست باشد نيست، امّا در كُتب نحوي در مورد تكرار - واو- قاعده اي ذكر شده ولي كليّيت ندارد و آن قاعده عبارت است از:
الف: جايز است ننوشتن -واو- كه خوانده مي شود، وقتي كه واقع شود بعد از همزهاي كه به شكل واو نوشته شده است (منظور واوي است كه پايه و كرسي همزه است)، مانند: رُؤُس، مُسْتَهْزِؤُنَ.
ب: جايز است دوّمين واو از وسط كلمه، در صورتي كه قبل از آن دو، الفي قرار گرفته باشد و واو اوّل مضموم باشد، مانند: داوُدَ، طاوُسَ.
/پاورقي 14. مبادي العربيه، جلد 4، صفحه 162./
خلاصة حروفي كه در نگارش نيامده با ذكر علل آن بيان شد، مطلبي باقي مانده كه بي ربط با اين مبحث نيست ولي علماي رسم و ضبط آن را داخل اين مبحث نكرده اند چرا كه يك قاعدة تجويدي است و مربوط به اصل كلمه نمي باشد بلكه بر اثر اشباع حركت به وجود مي آيد و آن اشباعهاء ضمير است.
اقسام هاء:
به طور كلّي حرف -هاء- در آخر كلمات قرآني بر سه قسم است:
الف: هاء جوهري (داتي): حرفي است كه جزء ذات و جوهر كلمه است و از آن جدا نمي شود، مانند: نَفْقَهُ، فَواكِهُ، اِلهُ.
ب: هاء سكت: هاء ساكنه اي است كه جزء اصل كلمه نيست، در آخر كلمه مي آيد و معنا هم ندارد، فلسفه اين الحاق، توازن يا حفظ حركت حرف آخر كلمه در هنگام وقف مي باشد، و مجموعا در قرآن، هفت مورد آمدّه كه عبارتند از: اِقْتَدِهْ، حِسابِيَهْ، كِتابِيَهْ، ماهِيَهْ، سُلْطانِيَهْ، لَمْ يَتَسَنَّهْ، مالِيَهْ
ج: هاءِ ضمير: حرفي است كه در آخر كلمه مي آيد و جانشين اسم مي شود و ما را از تكرار آن بي نياز مي كند، هاء ضمير هميشه مضموم يا مكسور است و اين هاء گاهي با - اشباع- و زماني - بلا اشباع- خوانده مي شود. - اشباع- در لغت به معناي -سير كردن- مي باشد و در اصطلاح قرائت عبارت است است از: - تبديل كردن حركت كوتاه به حركت كشيده- بر اثر كشيدن حركت - كسره-، -ياء مدّي- و به دنبال كشيدن حركت -ضمّه-، - واو مدّي- در تلفّظ به وجود مي آيد. موارد اشباع و عدم اشباع هاء ضمير: به طور كلّي اگر قبل از هاءِ ضمير، متحرّك باشد، اشباع مي شود، مانند: بِهِ كه خوانده مي شود بِهي لَهُ كه خوانده مي شود لَهُو. اگر قبل از آن ساكن و يا حروف مدّي و همچنين اگر بعد از آن ساكن يا مشدّد باشد، اشباع نميشود و به همان شكلي كه هست خوانده ميشود، مانند: مِنْهُ، اَخيهِ، بِهِ الرَّحْمَةِ ، لَهُ الْحَمد تذكّر:
1. هاءِ ضمير در يَرْضَهُ لَكُمْ (زمرـ 7) اشباع نمي گردد.
2. هاء ضمير در فيهِ مُهاناً (فرقان ـ 69) اشباع مي شود، فيهي مُهاناً.
3. حرف ها در مانَفْقَهُ كَثيرًا (هود ـ91) ذاتي است و اشباع نمي شود.
4. حرف هاء در آخر كلمه هذِهِ با وجود اين كه ذاتي است، اشباع مي شود.
5. هاءِ ضمير در كلمات مااَنْسانيهُ (كهف 63) و عَلَيهُ اللّه (فتح 10) مضموم است.
6. هاءِ ضمير در كلمات اَرْجِهْ (اعراف، 111 ـ شعراء، 36) فَالْقِهْ (نمل، 28) ساكن مي باشد.
قبل از ورود به اين مبحث، تذكّر نكاتي در مورد رسم الخط و نگارش قرآن لازم به نظر مي رسد هر چند قبلاً در اين باره توضيحاتي داده شده است. با مطالعة كتب تاريخ و كتابهايي كه دربارة نحوة نگارش و جمع آوري قرآن كريم نوشته شده درمي يابيم كه عربهاي حجاز آشنايي چنداني با كتابت و نوشتن نداشتند و تنها افراد معدودي بودند كه نوشتن و خواندن را به خاطر سفرهاي تجاري به شام و يَمَن فرا گرفته بودند آن هم نوشتن بسيار ابتدائي كه نه نقطه داشت تا حروف متشابه از همديگر تميز داده شوند و نه مصوّتي تا صداي حروف مشخّص باشد به طوري كه هركاتبي براساس تشخيص خود مي نوشت و كتمر ديده مي شد كه چند نفر كاتب، يك كلمه را مثل هم بدون هيچ كم و كاستي بنويسند. نگارش اوّليّه قرآن با همين رسمالخط بود از اين رو در قرآن بعضي از كلمات به گونههاي مختلف نوشته شده، براي نمونه به اين كلمات دقّت كنيد.
1. - اَصْحابُ الْاَيْكَةِ-.
/پاورقي 1. سوره الحجر، آيه 78 و سوره ق، آيه 14./
- اَصْحابُ الْئَيْكَةِ-.
/پاورقي 2. سوره الشعراء، آيه 176 و سوره ص، آيه 13./
2. - لَيْسَ بِظَلاّمِ لِلْعَبيدِ-.
/پاورقي 3. سوره آل عمران ، آيه 182./
- لَيْسَ بِظَلّمِ لِلْعَبيدِ-.
/پاورقي 4. سوره الحجّ، آيه 10./
3. - ضَرَبُوا لَكَ الْاَمْثالَ-.
/پاورقي 5. سوره الاسراء، آه 48 ./
- ضَرَبُوا لَكَ الْاَمْثلَ-.
/پاورقي 6. سوره الفرقان، آيه 9./
4. - وَ اِنْ تَعُدُّ نعْمَة اللهِ-.
/پاورقي 7. سوره النحل، آيه 18./
- وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ-.
/پاورقي 8. سوره ابراهيم، آيه 34./
5. - وَ ما دُعاءُ الْكفِرينَ-.
/پاورقي 9. سوره الرعد، آيه 14./
- وَ ما دُعؤُا الْكفِرينَ-.
/پاورقي 10. سوره غافر، آيه 50./
اينها نمونههايي بود كه از كتاب التمهيد في علوم القرآن (جلد 1 صفحة 325 ـ 326) انتخاب كرديم، نمونههاي ديگري نيز از اين گونه كلمات در قرآن ديده مي شود. شايد اين سؤال به ذهن شما برسد كه چگونه مسلمين آن روز، قرآن را صحيح مي خواندند؟ پاسخ روشن است، چرا كه تكيهگاه مسلمين در قرائت قرآن بر حفظ و سماع بوده و نگارش قرآن تنها براي حفظ آن از كم و زيادتي انجام مي گرفت، از اين رو مشكل چنداني براي تلاوت قرآن براي مسلمين آن عصر وجود نداشت، بعدها كه اسلام گسترش يافت و اقوام عرب و غير عرب با هم مخلوط شدند علماي اسلام براي حفظ تلاوت صحيح قرآن به فكر چاره افتادند، اوّلين اين افراد ابوالاسود دُؤَلي از شاگردان حضرت علي عليه السلام بود كه مُصَوَّت كلمات را مشخّص كرد و سپس دو تن از شاگردانش به نامهاي نَصر بن عاصِم و يَحيَي بن يَعْمُر حروف متشابه را از يكديگر جدا كردند. در اواخر قرن دوّم خليل بن احمد فراهيدي اضافه بر مُصوّتهايي كه ابوالاسود دُؤَلي وضع كرده بود علامتهاي ديگري براي سكون، تشديد، مدّ و... وضع كرد و براي كليّه علامتها، از شكل حروف كمك گرفت تا اضافه بر متمايز بودن با نقطههاي حروف، بيانگر دلالت آن علامتها بر معناي مورد نظر نيز باشد ولي مشكلي كه قابل اصلاح نبود كتابت بعضي از كلمات بود كه بر خلاف آن چه بايد تلفّظ شود نوشته شده بود، بعضي داراي حروف اضافي كه قبلا مورد بررسي قرار داديم و بعضي ديگر فاقد حروفي كه مي بايست تلفّظ شوند، اين امر مُنجر به تأسيس علمي شد به نام - رسم و ضبط قرآن كريم- كه نگارش و تلفّظ صحيح كلمات قرآني را مشخّص مي كرد. در ميان علماي رسم و ضبطي دربارة زيادت و نقصان بعضي از حروف كه بر خلاف قاعده و ضابطة مشخّص نوشته شده بودند اختلاف نظر پيدا شد، بعضي كه براي كاتبان اوّليّه قداست خاصّي قائل بودند به توجيه كتابت آنها پرداختند و براي هر يك وجهي تراشيدند و بعضي ديگر وجوه مذكور را معقول ندانستند و آن را ناشي از ابتدايي بودن رسم الخط آن روز عرب و آشنا نبودن بعضي از صحابه با اصول همان كتابت اوّليّه مي دانستند. در رابطه با مبحث (حروفي كه نوشته نشده ولي خوانده مي شوند). بيشتر به سه حرف -ا، و، ي- بر مي خوريم كه نوشته نشده ولي بايد خوانده شوند در كتب رسم و ضبط قرآن، براي عدم كتابت آنها، سه وجه را ذكر كردهاند كه عبارتند از:
الف: عوض از آن حرف، حرف ديگري در كلمه موجود است: در بحث حروف ناخوانا متذكّر شديم كه بعضي وقتها الف مدّي به صورت واو، و ياء نوشته مي شود، در اين صورت ديگر الف مدّي را در نگارش نمي آورند زيرا عوض از آن در كلمه موجود است، مانند: صَلَوة، هُدَي به جاي صَلاَة، هُدَا اين قسمت بر اساس رسم الخط قرآنهاي موجود، داخل مبحث حروف ناخوانا خواهد بود زيرا كه وجود الف مدّي را با علامت مشخّص كرده اند تا قاري قرآن متوجّه تلفّظ واو و ياء اين سري از كلمات به صورت - الف- باشد در اين صورت اين واو و ياء در هنگام قرائت، تلفّظ نميشوند.
ب ـ اختصار: مانند: علِمينَ، رَحْمنَ به جاي عالِمينَ، رَحْمانَ. ج ـ جلوگيري از اجتماع مثلين: عربها از تكرار سه حرف -ا، و، ي- خوش نداشتند و براي جلوگيري از تكرار، يكي از آن دو را در نگارش نمي نوشتند، مانند: نَبِيّيِنَ، يَسْتَوُونَ، باؤُو، تَرَاءَا كه به اين صورت مي نوشتند: نَبِيّنَ، يَسْتَوُنَ، باؤُ، تَرَاء
/پاورقي 11. در اصل - تَرَاءَا- بوده، همزه در نگارش اوّليّه شكل خاصّي نداشت و اين شكل-ء- اواخر قرن دوّم توسط خليل بن احمد فراهيدي وارد الفباي عرب شد و در صورت حذف شكل همزه - تراا-، تكرار الف پيش مي آيد، براي جلوگيري از تكرار، يكي از الفها را نمي نوشتند - ترا-، بعد از اين كه شكل -ء- براي همزه وضع گرديد آن را قبل از الف موجود نوشتند - ترءا- و براي راهنماي قاري، الف كوچكي بعد از راء مفتوح اضافه كردند - تَرَاءا-./
بعد از آن كه قرآن را براي راهنمايي قاريان قرآن علامت گذاري كردند، دربارة اين سري از كلمات كه حرفي از آن در نگارش نيامده بود، اختلاف نظر پيدا شد، علمايي كه نگارش قرآن را همانند خود قرآن وحي مُنْزَل مي دانستند، اجازة هيچ گونه دخل و تصرّفي در نگارش قرآن نمي دادند اگر چه نگارش كلمهاي بر خلاف قاعده و ناشي از اشتباه كاتب و يا نداشتن قاعده و ضابطة معيّن براي نگارش در آن عصر و زمان بود. ولي در موارد فوق اين اجازه را داده اند تا با خط ريز و نازك اين سه حرف را در جاهايي كه نوشته نشده اضافه شود تا راهنماي قاري بر صحّت قرائت قرآن باشد. مانند: نِبِيِّنَ، يَسْتَوُونَ، باؤُو،
/پاورقي 12. در بعضي از قرآنها - بَاؤُ- را بدين صورت - بَاءُو- نوشته اند، در اين صورت نيازي به اضافه كردن واو ديگري نخواهد بود./
تَرَءَا. عدّة ديگر از علماي رسم و ضبط كه تنها خود قرآن را مُنزل مي دانستند و كلمات قرآني را كاشف از قرآن مُنزل مي دانند، اجازه دادند در موارد لازم، آن حروف در نگارش آورده شود تا راهنماي قاري باشد بر قرائت صحيح قرآن به همان روشي كه بر پيامبر اكرم صلّي اللّه عليه وآله نازل شده و صحابه آن حضرت رضوان اللّه عليهم تلاوت مي كرده اند.
/پاورقي 13. ابن ابي داوود سجستاني متوفاي 316 هجري در كتاب خود (المصاحف، ص 117) آورده كه عبيداللّه بن زياد به مردي ايراني دستور داد تا الفهايي كه در رسم الخط عثماني نوشته نشده بود را اضافه كند و ايشان 2000 الف در نگارش كلمات قرآن افزود. از قبيل - صالحات، باقيات- كه در نگارش اوليّه به اين شكل - صلحت، بقيت- نوشته مي شد./
و بعضي ديگر با تلفيقي از روش اخير و تغيير شكل علامتهاي -ـَـِـُ- به اين شكل خواسته اند لزوم تلفّظ - الف، واو، ياء- را كه در نگارش نبود نشان بدهند. با توجّه به نكات ذكر شده، تذكّر دو مورد اخير براي آموزش ساده و روان خواني قرآن لازم نيست، زيرا در نگارش قرآن به عنوانهاي مختلف رعايت شده و داراي قاعده و ضابطة خاصّي كه در همه جا درست باشد نيست، امّا در كُتب نحوي در مورد تكرار - واو- قاعده اي ذكر شده ولي كليّيت ندارد و آن قاعده عبارت است از:
الف: جايز است ننوشتن -واو- كه خوانده مي شود، وقتي كه واقع شود بعد از همزهاي كه به شكل واو نوشته شده است (منظور واوي است كه پايه و كرسي همزه است)، مانند: رُؤُس، مُسْتَهْزِؤُنَ.
ب: جايز است دوّمين واو از وسط كلمه، در صورتي كه قبل از آن دو، الفي قرار گرفته باشد و واو اوّل مضموم باشد، مانند: داوُدَ، طاوُسَ.
/پاورقي 14. مبادي العربيه، جلد 4، صفحه 162./
خلاصة حروفي كه در نگارش نيامده با ذكر علل آن بيان شد، مطلبي باقي مانده كه بي ربط با اين مبحث نيست ولي علماي رسم و ضبط آن را داخل اين مبحث نكرده اند چرا كه يك قاعدة تجويدي است و مربوط به اصل كلمه نمي باشد بلكه بر اثر اشباع حركت به وجود مي آيد و آن اشباعهاء ضمير است.
اقسام هاء:
به طور كلّي حرف -هاء- در آخر كلمات قرآني بر سه قسم است:
الف: هاء جوهري (داتي): حرفي است كه جزء ذات و جوهر كلمه است و از آن جدا نمي شود، مانند: نَفْقَهُ، فَواكِهُ، اِلهُ.
ب: هاء سكت: هاء ساكنه اي است كه جزء اصل كلمه نيست، در آخر كلمه مي آيد و معنا هم ندارد، فلسفه اين الحاق، توازن يا حفظ حركت حرف آخر كلمه در هنگام وقف مي باشد، و مجموعا در قرآن، هفت مورد آمدّه كه عبارتند از: اِقْتَدِهْ، حِسابِيَهْ، كِتابِيَهْ، ماهِيَهْ، سُلْطانِيَهْ، لَمْ يَتَسَنَّهْ، مالِيَهْ
ج: هاءِ ضمير: حرفي است كه در آخر كلمه مي آيد و جانشين اسم مي شود و ما را از تكرار آن بي نياز مي كند، هاء ضمير هميشه مضموم يا مكسور است و اين هاء گاهي با - اشباع- و زماني - بلا اشباع- خوانده مي شود. - اشباع- در لغت به معناي -سير كردن- مي باشد و در اصطلاح قرائت عبارت است است از: - تبديل كردن حركت كوتاه به حركت كشيده- بر اثر كشيدن حركت - كسره-، -ياء مدّي- و به دنبال كشيدن حركت -ضمّه-، - واو مدّي- در تلفّظ به وجود مي آيد. موارد اشباع و عدم اشباع هاء ضمير: به طور كلّي اگر قبل از هاءِ ضمير، متحرّك باشد، اشباع مي شود، مانند: بِهِ كه خوانده مي شود بِهي لَهُ كه خوانده مي شود لَهُو. اگر قبل از آن ساكن و يا حروف مدّي و همچنين اگر بعد از آن ساكن يا مشدّد باشد، اشباع نميشود و به همان شكلي كه هست خوانده ميشود، مانند: مِنْهُ، اَخيهِ، بِهِ الرَّحْمَةِ ، لَهُ الْحَمد تذكّر:
1. هاءِ ضمير در يَرْضَهُ لَكُمْ (زمرـ 7) اشباع نمي گردد.
2. هاء ضمير در فيهِ مُهاناً (فرقان ـ 69) اشباع مي شود، فيهي مُهاناً.
3. حرف ها در مانَفْقَهُ كَثيرًا (هود ـ91) ذاتي است و اشباع نمي شود.
4. حرف هاء در آخر كلمه هذِهِ با وجود اين كه ذاتي است، اشباع مي شود.
5. هاءِ ضمير در كلمات مااَنْسانيهُ (كهف 63) و عَلَيهُ اللّه (فتح 10) مضموم است.
6. هاءِ ضمير در كلمات اَرْجِهْ (اعراف، 111 ـ شعراء، 36) فَالْقِهْ (نمل، 28) ساكن مي باشد.
//Sidebar Text